الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ موسی حاجی نژاد از اواخر دهه ۷۰ به صورت «درست، اصولی و حرفه ای» آن طور که شهید ابراهیم اصغرزاده به او توصیه کرده بود، شروع به آموزش عکاسی، فیلم نامه نویسی، فیلم برداری و کارگردانی کرد، اما علاقه مندی او به سینما سبقه طولانی تری دارد. اواسط دهه ۶۰ وقتی هفت ساله بود، فیلم «هی جو» را در سینما دید و به سینما علاقهمند شد. همانجا بود که تصمیم گرفت هرطور شده فیلم ساز شود. در خانوادهای مذهبی بزرگ شده بود، اما از آن خانوادههای مذهبی که سینمارفتن و کتاب خواندنشان ترک نمیشد.
در ادامه با دنبال کردن فیلمهای ابراهیم حاتمی کیا و رسول ملاقلی پور موضوع برایش جدیتر شد و درنهایت این شهید اصغرزاده بود که او را به طور جدی به ورود به دنیای هنر و سینما ترغیب کرد. او تاکنون آثار زیادی را در قالب فیلم کوتاه، مستند و مستندداستانی نوشته، فیلم برداری و کارگردانی کرده است، اما ویژگی مشترک همه آن ها، این است که پیرامون دفاع مقدس و داستان رشادتهای شهدا میچرخند. آخرین فیلم کوتاه او با نام «هاوار» در عرصه بین المللی موفقیتهای خوبی کسب کرد.
فیلم مستند داستانی «رؤیای بیداری» او در ابتدای مهرماه از شبکه ۲ پخش شد و در همین ماه به خاطر چند دهه فعالیت در حوزه فیلم سازی دفاع مقدس در جشن مهر سینمای خراسان رضوی از او قدردانی شد. حاجی نژاد اکنون مشغول تولید یک مستند داستانی به نام «بر آسمان اروند» درباره تشکیل گردان روح ا... در لشکر ۵ نصر است. گپ و گفت کوتاهی با این هنرمند مشهدی انجام داده ایم که در ادامه میخوانید.
موضوعات دفاع مقدس از من جدایی ناپذیرند. من از وقتی که چشم باز کرده ام در خانواده با این موضوعات روبه رو بوده ام. به غیر از آن، معتقدم که در هیچ جای دنیا فراوانتر از جنگ سوژه و قهرمان نداریم.
وقتی حرف از دفاع مقدس میشود، همه افراد فیلمهایی به ذهنشان میرسد که در آن تجهیزات بزرگ جنگی دیده میشود. ولی دفاع مقدس همه اش این نیست. از زمانی که آژیر جنگ زده میشود، بقال محله هم دغدغه پیدا میکند و حواسش هست با همسایهای که شوهرش در جبهه است، سخت نگیرد. در زمان جنگ مردم محتکران را شناسایی میکردند. فضایی بود که همه به هم کمک میکردند.
از این سطح بگیر تا عملیات ها، شکست ها، اشتباهات، موفقیت ها، شهدا، مادران شهدا و چشم به راه بودن آن ها، همه سوژههای دفاع مقدسی هستند. به نظرم اگر هم تا اینجا درست متوجه دفاع مقدس نشده ایم به این دلیل بوده که ریل گذاری دفاع مقدس به طور شایستهای گذاشته نشده است و به این دلیل من به سوژههای دفاع مقدسی در قالبهای مستند، سریال، موزیکال، انیمیشن و فیلم کوتاه روی آورده ام.
بله. دفاع مقدس غیرقابل جدا کردن از تاریخ این کشور است. همان طور که جمعیت بیشتر میشود و نسل ما بزرگتر میشوند، تعداد آدمهایی که در این عرصه کار میکنند بیشتر میشوند و هر روز آدمهای خلاق و خوش سلیقهای وارد میشوند. اما مسئله مهم تری که وجود دارد و قبل از ورود به هنر باید بدانیم، این است که هنر جای رقابت نیست. درست است که در دنیا جشنوارهها برگزار میشوند، ولی نگاه هنرمندان به یکدیگر نباید نگاه به رقیب باشد. چون در این صورت ذات هنر دچار آلودگی میشود و اثرگذاری اش کم میشود.
در فیلم سازی دفاع مقدس مهمترین اصل، پژوهش است که هم در برآوردها نادیده گرفته میشود و هم در حمایتها و هم در خود تولیدکننده ها. در بیشتر موارد، تهیه کننده سوژهای را پیدا میکند و به فیلم نامه نویسی میدهد که درکی از فضای دفاع مقدس ندارد، نه عملیات را میشناسد و نه از فرد مطلع مشاوره میگیرد. قصه به طور نادرست روایت و باعث میشود تمام افرادی که در این عرصه فعالیت میکنند از دید مسئولانی که میخواهند از آثار دفاع مقدسی حمایت کنند، آدمهای کم اطلاعی به نظر برسند.
این به خود ما هنرمندان برمی گردد و مانند خیلی از جاهای دنیا باید از همدیگر کمک بگیریم. این هم افزایی به ویژه در شهر و استان ما باید شکل بگیرد. موضوع دوم این است که در خراسان اولویت مدیران مدام تغییر میکند. ناگهان گروهی میآیند که میخواهند هنر را به سمت سکولار ببرند. به نظــرم باید در فضــای قانون گذاری کشــورمان قــوانینــی بگذاریم که با جابه جاشــدن آدمها اولــویــتها تغییر نکند.
نـــه، اصــلا. اتــفــاقــا کــار دفــــاع مقدسی ساختن بسیار سخت است. چون بسیار سنگ جلو پایت است و بسیار آدمهایی هستند که نظر بدهند. مسئولی که تخصص سینمایی ندارد، میگوید جوری که من میگویم باید بسازی، در حالی که هنر این طوری خلق نمیشود. کدام اثر هنری این طوری شکل گرفته است؟ این فرمایشها باید از هنر گرفته شود. البته هنرمند دفاع مقدس هم باید متعهد باشد و این بستر را برای خودش سکو و پله نکند. فیلم سازهای خوبی داشته ایم که کارشان را بلدند، ولی برای اینکه مورد توجه مسئولان قرار بگیرند، چند فیلم باارزش دفاع مقدسی ساخته اند و بعد عملا رفته اند به سمت فیلمهایی که هویت ایرانی ندارند و واقعیت را جوری میگویند که خودشان میخواهند.
ما سینمایی در دهه ۷۰ داشتیم که در سینمای جهان اثر میگذاشت. فیلم سازی جهان به سمتی رفته که از سینمای دفاع مقدس ما الگو گرفته است. الان میبینیم جیمز باند خودش را میکشد و فداکاری میکند. خلبان در فیلم هایشان به دلیل اینکه مردم دچار مشکل نشوند گرای بمباران خودش را میدهد. در حالی که قبلا این چیزها را اصلا در فیلم هایشان نداشتند. اینها برگرفته از سینمای دفاع مقدس ماست. این به این دلیل است که آنها کتابهای ما را میخوانند و فیلمهای ما را میبینند.
ولی ما این کارها را نمیکنیم. ما داریم سینمای دفاع مقدس را هالیوودی میسازیم. در حالی که وقتی با آدمهای دفاع مقدس صحبت میکنیم، میگویند این فضایی که در فیلمهای دفاع مقدسی نشان میدهند، اصلا آن فضایی نیست که ما در آن بودیم. با دیدن این فیلمها اغلب فکر میکنند رزمندهها فقط نان خشک میخوردند. بله نان خشک بوده، ولی وقتهایی هم بوده که کباب برگ و نوشابه میخورده اند. ولی ما در فیلمها اینها را نمیدیدیم. چون فیلم سازها میخواستند سینمای دفاع مقدس را سینمای محروم و خانوادههای دفاع مقدس را بی سواد نشان بدهند.
ظرفیت که فراوان داریم. در مشهد امثال شهید کاوه را زیاد داریم. پرتره یعنی هویت و شخصیت یک فرد. در پرتره از ابعادی که اجازه داریم یک فرد را نشان میدهیم. در پرتره از نادیدنیها و ناگفتنیها میگوییم و همین درمورد شهدا کار را سخت میکند. وقتی درباره یک آدم مشهور میخواهی پرتره بسازی، بخش زیادی از اطلاعات آن را مردم میدانند. اما زمانی که میخواهی فردی را معرفی کنی که کسی او را نمیشناسد، کار سخت است.
موضوع مجموعه «قصههای سنگر ما» که قسمت اولش را ساخته ام همین است. این قسمت در مورد یک بچه مشهدی و مخترع مین خورشیدی است که بهش میگویند مهندس کوچولو. در پرتره به دلیل اینکه آدمها در مورد یک فرد صحبت میکنند، کارگردان باید بداند چه میخواهد بگوید و چرا. پاسخ به این سؤالها موجب میشود راه درست را انتخاب کند.
مشهد و خراسان عملکرد زیادی در دفاع مقدس داشته اند. مشهد به تعداد شهدایش یعنی ۱۷ هزار نفر میتواند پرتره داشته باشد. هرکدام از این پرترهها میتوانند ابعاد مختلفی داشته باشند. مثلا دستهای از رزمندگان داشتیم به نام کفاشان که هیچ کس تاکنون به آن توجه نکرده است. آنها کسانی بودند که فقط پوتین میدوختند و واکس میزدند. یا رزمندههای نخبهای داشتیم که تراشکار بودند و توانستند قایق زرهی درست کنند.
در مشهد هر کار دفاع مقدسی را بسازی میگویند در قالب پرتره است، ولی در واقع نیست. شاید دو کار من پرتره باشند. یکی مستند دو قسمتی بلندی به نام «فردوس تا فردوس» است که درباره شهید مهدی صبوری، فرمانده محور چذابه، است. دیگری مستندی درباره حسین قائنی. پرتره مثل دایره است که بیشترین شعاع را به نقطه فوکوس یعنی آن شخص داشته باشد.
آن آدم اگر کار خوب هم کرده، باید بگوییم، اگر کار بد هم کرده باید بگوییم. اگر میترسیده یا اگر خلاقیت داشته، اگر عاشق شده یا عشقش را رها کرده، اگر فرمانده بوده یا ترک فرماندهی کرده، باید بگوییم. پرتره یک شناسنامه از یک فرد است. اصولا در موضوعات دفاع مقدس ما کمتر سراغ پرتره میرویم، چون بعضی از بزرگواران شهدا ممکن است عقبهای داشته باشند که خانواده شان نمیخواهند بگویند.
به تازگی و از شهادت حاج قاسم به بعد کمی فضا بازتر شده که بتوانیم بگوییم فلان رزمنده فلان روز در خیابان دعوایی هم کرده، قبلش تابو بود. هنوز هم بخواهی سراغ این موضوعات بروی یا جلویت را میگیرند، یا خودت ترمز را میکشی. اگر پرتره را درست کار نکنی، رسانهها و آدمها ممکن است برداشتهای مختلف و شاید غلطی از آن داشته باشند. اصولا من در موضوعات شهدا و دفاع مقدس سراغ پرتره نمیروم، چون خود فرد نیست. بهترین فیلم سازی پرتره این است که خود فرد حضور داشته باشد و خودش درباره خودش حرف بزند.